آيه 24 سوره نساء

 وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَ
أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ فَمَا
اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَريضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما
تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَريضَةِ إِنَّ اللّهَ كانَ عَليمًا حَكيمًا 
«24»

ترجمه آيه 24 سوره نساء:
و زنان شوهردار، مگر آنهائى را كه مالك شده‏ايد نيز بر شما حرام است. اينها
احكامى است كه خداوند براى شما مقرّر داشته است. امّا زنهاى ديگر غير از اين
دسته براى شما حلال شده است كه با اموال خودتان آنها را اختيار كنيد، در حالى كه
شما پاكدامن باشيد و از زِنا خوددارى كنيد و زنانى را كه متعه مى‏كنيد، واجب است
مَهر آنها را نيز بپردازيد و گناهى براى شما نيست در آنچه بعد از تعيين مَهر با
يكديگر توافق كرده‏ايد. قطعا خدا داناى حكيمى است. (24)

تدبّر ما:

شأن نزول:

ابو مكّى فارسى از ابوسعيد خدرى روايت مى‏كند: در جنگ حنين پيامبر اكرم   صلی الله علیه و آله
لشكرى به اوطاس فرستاد و در آن جا با گروهى از دشمنان برخورد كردند و بر آنها
پيروز شدند و زنانى به اسارت گرفتند. بعضى اصحاب پيامبر   صلی الله علیه و آله به خاطر شوهر
داشتن آن زنان (كه مشرك بودند) از نزديكى با آنها خوددارى مى‏كردند، آيه نازل
گرديد و پيامبر اكرم   صلی الله علیه و آله بعد از اطمينان به اين كه زنان اسير باردار نيستند به آنها فرمود:
نزديكى با زن شوهر دار حرام است مگر آن كه مالك شده باشيد؛ يعنى آنها را به اسارت
گرفته باشيد.

اگر در جنگ، زنان غير مسلمان كه متأهل هستند اسير شدند اسارت آنها به منزله
طلاق با همسران قبلى‏شان هست، لذا بعد از نگه داشتن عدّه مى‏شود با آنها (اگر
خودشان تمايل داشتند) ازدواج نمايند.

دين مقدّس اسلام به گونه‏اى دستور و قوانين صادر فرموده كه تحت هر شرايطى
هيچ كس تحت هيچ فشارى نباشد و اگر ما مسلمان‏ها در صراط مستقيم باشيم و به
دستور و احكامى كه با نظم و دقّت خاصّى از ناحيه شارع مقدّس به ما رسيده عمل كنيم
و سليقه‏ها و نفسانيّت‏هاى خودمان را به آنها اضافه و يا كم نكنيم شاهد برچيده شدن
هر گونه گناه و فساد در جوامع بشرى خواهيم بود.[1] به عنوان مثال مُتعِه كه همان
ازدواج موقّت است جزء قوانين شرع مقدّس است و انجام دادن آن نه تنها هيچ گناه و
اشكالى ندارد بلكه مستحب و باعث بخشيده شدن گناهان و پاك شدن روح طرفين
مى‏شود،[2] بزرگان دين ما و همچنين جمعى از علماى اهل سنّت مانند: شافعى و
قرطبى اين آيه را دليلى بر جايز بودن متعه در اسلام مى‏دانند. امّا كسى كه از صراط
مستقيم خارج بوده با صراحت تمام گفته: دو چيز در زمان پيامبر   صلی الله علیه و آله حلال بوده و من
آن‏ها را حرام مى‏كنم و هر كس با من مخالفت كند او را مجازات خواهم كرد: متعة النساء

(عقد موقّت) و متعة الحج (حج به صورت حج تمتّع)،[3] و متأسفانه بعضى از ما مردم
مسلمان هم خواسته يا ناخواسته به او اقتدا كرده و از صراط مستقيم اهل بيت عصمت و
طهارت   علیهم السلام خارج شده‏ايم.

انجام متعه اگر چه هم براى مردها و هم براى زن‏ها مفيد است و هر دو از آن نفع
مى‏برند، امّا اگر تعصّبات جاهلانه خويش را كنار بگذاريم و با ديدى باز به جوانب اين
قانون الهى بنگريم متوجّه مى‏شويم كه اجراى اين قانون بيشتر از آن كه به نفع مردها
باشد به نفع زن‏هاست، يكى از علل آن، اين است كه بعضى از زن‏ها (كه البته تعدادشان
هم كم نيست) معمولاً در جامعه بى‏همسر هستند و همسر خود را به دلايل مختلف از
دست داده و در سن جوانى نيز بسر مى‏برند و شرايط ازدواج دائم هم برايشان فراهم
نيست، آيا اين‏ها بايد به طرف فحشا و فساد بروند؟ و يا بايد بسوزند و بسازند؟ و يا
دين مقدّس اسلام براى اين قشر برنامه‏اى دارد؟

بعضى فكر كرده‏اند ازدواج موقّت زنا است! چه فكر غلطى! ازدواج موقّت با زنا
اصلاً قابل مقايسه نيست، در زنا مردان فقط و فقط از زن براى شهوترانى خويش سوء
استفاده مى‏كنند و هيچ قانونى در آن نيست امّا در ازدواج موقّت خداى تعالى براى زن
ارزش قائل شده و يك سرى قوانينى تشريع نموده كه طرفين منفعت ببرند و هيچ
كدام‏شان از هيچ جهتى ضرر نكنند، «آنى بيزانت» در كتاب زندگى و تعاليم محمّد
نوشته است: من اغلب فكر مى‏كنم كه زن در مذهب اسلام خيلى بيش از مسيحيّت از

آزادى برخوردار است، و خيلى بيش از مذهبى كه تك همسرى را تبليغ مى‏كند حمايت
مى‏شود. در قرآن قانون مربوط به زن عادلانه‏تر و آزادى خواهانه‏تر است. در انگلستان
مسيحى، فقط در بيست سال اخير حقوق زن نسبت به اموال خود به رسميّت شناخته
شد در حالى كه اسلام چنين حقّى را از سال‏ها پيش به رسميّت شناخته بود… گفتن اين
سخن كه اسلام مى‏گويد: زنان روح و شخصيّت ندارند تهمت بزرگى است،[4]

خداى تعالى در بدن انسان غريزه شهوت جنسى را خلق فرموده و اين قوّه در هر
كس قوى‏تر بود نشانه سالم بودن طبع مزاجى او است، مثل اين كه اگر كسى چشم و يا
گوشش ضعيف بود، يك نقص است امّا كسى كه چشم و گوشش سالم باشد نشانه
نقص او نيست، لذا هر كس در قوّه غريزه جنسى قوى‏تر بود نشانه كامل بودن و سالم
بودن بدنش است، از اين رو ائمّه اطهار   علیهم السلام و انبياء الهى چون بدن‏شان سالم‏تر از بقيه
مردم بوده در روايات يكى از صفات آنها «كَثْرَةُ الطَّرُوقَةِ»،[5] يعنى؛ زياد عمل زناشوئى
انجام مى‏دهند، آمده است. بنابراين از يك طرف خداى تعالى اين غريزه را در انسان
خلق فرموده و از طرفى ما را از فحشاء و فساد نهى نموده و راه را هم باز گذاشته و
فرموده مى‏توانيد به وسيله ازدواج موقّت و يا دائم خود را از راه حلال ارضاء نمائيد.
ضمناً هيچ كس حق ندارد اين غريزه را در خود سركوب نمايد چون بزرگان دين ما
فرموده‏اند: از اين غريزه در راه حلال استفاده كنيد و همچنين فرموده‏اند: هيچ لذّتى در
دنيا لذيذتر از جماع و مقاربت جنسى نيست.[6] از طرف ديگر پيامبر اكرم   صلی الله علیه و آله فرموده:

بهترين شما كسى است كه دخترش را قبل از حيض ديدن شوهر دهد،[7] و مراجع
عظيم الشأن تقليد همه فتوا داده‏اند: كسى كه به جهت نداشتن زن به حرام مى‏افتد،
واجب است زن بگيرد.[8] يعنى نخواسته‏اند هيچ كس در اين رابطه فشارى متحمّل شود.
بنابراين كسانى كه موقعيّت كافى جهت ازدواج دائم دارند بايد ازدواج دائم نمايند و
كسانى كه براى ازدواج دائم با مشكلاتى مواجه هستند بايد ازدواج موقّت نمايند و
هرگز به حرام روى نياورند.

مؤّف محترم كتاب امام حسن مجتبى   علیه السلام در پاورقى صفحه 25 اين كتاب شريف
آورده‏اند: در اين جا اشاره به اين نكته لازم است كه اگر انسان از نظر قواى بدنى سالم و
كامل باشد دليل بر نقص او نبوده بلكه از كمالات او محسوب مى‏شود، مثلاً امامان و
پيامبران   علیهم السلام هيچ گاه چشم يا گوش و يا سائر قواى بدنى‏شان ضعيف نبوده و نبايد
باشد؛ زيرا آن بزرگواران بايد انسان‏هاى كاملى چه از نظر قواى روحى و چه از نظر
قواى بدنى باشند. بنابراين آنها بايد از نظر قوّه غريزه جنسى كه طبعاً يكى از قواى بدنى
انسان است كامل و قوى بوده و اگر ميل زيادى هم به ازدواج‏هاى متعدّد داشته باشند
طبيعى بوده و علامت كمال جسمى آنها مى‏باشد. لذا پيامبر اكرم  [9] و على بن ابى
طالب   علیهم السلام و پس از آنها امام مجتبى   علیه السلام و سائر ائمّه اطهار   علیهم السلام ازدواج‏هاى متعدّدى

فرموده‏اند و چون در آن زمان مردم بيش از زمان ما در صراط مستقيم بوده و از سر
چشمه زلال ولايت مستقيماً استفاده مى‏كرده و معصومين   علیهم السلام آنها را توجيه
مى‏فرموده‏اند، لذا به هيچ وجه اين مسأله براى آنها مورد اشكال واقع نمى‏شد و بلكه از
آن هم استقبال مى‏نموده‏اند، لذا مى‏بينيم با آن همه دشمنى كه پيامبر اكرم   صلی الله علیه و آله و ائمّه
معصومين   علیهم السلام داشته‏اند، اين مسأله را براى آنان ايراد نگرفته و اعتراضى نداشته‏اند،
ولى بعدها بعضى از افراد ضعيف و ناقص و انزوا طلب و صوفى مسلك كه به عنوان
رهبران دينى در ميان مردم واقع شدند و مى‏خواستند بى‏ميلى خود را به ازدواج توجيه
كنند و آن را براى خود نقصى ندانند و بلكه پرهيز از معاشرت با زنان را كمال و تقوا و
ورع براى خود تصوّر كنند با تبليغات زيادشان مسأله را وارونه معرّفى كردند و نقص را
كمال و ضعف را قوّت به مردم شناساندند و لذا وقتى به ازدواج‏هاى متعدّد پيامبر
اكرم   صلی الله علیه و آله و يا على بن ابى طالب   علیهم السلام و يا سائر ائمّه   علیهم السلام مى‏رسند خود را به زحمت
انداخته و صفحات كتاب‏ها را پر مى‏كنند و ازدواج‏هاى آنها را مى‏خواهند توجيه نمايند
كه متأسّفانه به هيچ وجه موفّق به توجيه نشده و نمى‏توانند با توجيهاتشان از آنها دفاع
كنند.

اهل تسنّن نيز معمولاً به گفته خليفه دومشان عمل نمى‏كنند، چون به تجربه
برايشان ثابت شده كه تعطيل كردن حكم خدا مساوى است با به وجود آمدن فساد در
جامعه، دارقطنى (كه يكى از علماى اهل سنّت مى‏باشد) از سالم نقل مى‏كند كه گفت:
من با پسر عمر؛ خليفه دوّم در ميان مسجد نشسته بودم كه شخصى از اهل شام وارد شد
و راجع به ازدواج موقّت از ابن عمر جويا شد. ابن عمر گفت: نيكو و پسنديده است.
وى گفت: پدرت عمر از آن جلوگيرى نموده است؟ ابن عمر با ناراحتى گفت: واى بر
تو! اگر پدرم از آن نهى كرده است پيامبر اسلام   صلی الله علیه و آله آن را انجام داد و به انجام دادن آن

امر كرد، آيا به قول پدرم عمل كنم يا به امر رسول خدا   صلی الله علیه و آله؟ از نزد من دور شو. همچنين
بسيارى از علماء و بزرگانشان اذعان داشته‏اند كه اين آيه دليل جواز متعه از قرآن مجيد
است.[10]

حدود بيست و پنج حديث در صحاح و مسانيد معتبر اهل سنّت وجود دارد كه
تأييد كرده و نشان مى‏دهد ازدواج موقّت در شريعت اسلامى مباح بوده و مردم در زمان
پيامبر   صلی الله علیه و آله و همچنين در زمان خلافت ابى بكر و بخشى از زمان خلافت عمر به آن
عمل مى‏كرده‏اند و عمر در اواخر خلافتش از آن نهى كرده و خود را اوّل كسى كه اين
قانون الهى را ممنوع اعلام مى‏كند، معرفى كرده است،[11] ضمناً گروهى از صحابه و

تابعين با اطّلاع از نهى عمر از ازدواج موقّت، باز معتقد به مشروعيّت اين ازدواج و عدم
نسخ متعه (ازدواج موقّت) مى‏باشند، ضمن اين كه چنين افرادى كسانى هستند كه آراء
و نظرات‏شان در امّت از موقعيّت و احترام به سزائى برخوردار است و حتّى بعضى از
آنها پيروان و طرفدارانى دارند و مورد اطاعت مريدان خود مى‏باشند كه به نام بعضى از
آنها در پاورقى اشاره شده است.[12]

مردم مسلمان بايد بدانند حتّى متفكّران و دانشمندان غربى نيز امروزه متوجّه
ضرورت رواج ازدواج موقّت در جامعه شده و قائل‏اند: اگر بخواهيم فساد و فحشا در
جامعه از بين برود ناچار هستيم كه ازدواج موقّت را در جامعه رايج كنيم، البته آنها طبق
نظرات خودشان قوانينى شبيه به همين ازدواج موقّت در دين اسلام؛ گفته اند؛ مثلاً
«برتراند راسل» دانشمند و متفكّر معروف انگليسى در كتاب «زناشوئى و اخلاق» فصل
مستقلّى به عنوان ازدواج تجربى باز نموده و در اين رابطه توضيحات مفصّلى داده، به
عنوان مثال او در اين فصل آورده: قاضى ليندزى كه ساليان متمادى مأمور دادگاه دنور
بوده و در اين مقام فرصت مشاهده حقايق زيادى داشته پيشنهاد مى‏كند كه در جامعه
براى از بين بردن فشارهاى عصبى و فساد بايد ترتيبى به نام ازدواج رفاقتى داده شود؛
او بالاخره نتيجه مى‏گيرد كه جوانان بايد مبادرت به ازدواج رفاقتى كنند كه از سه لحاظ

با ازدواج عادّى متفاوت است، اولاً: منظور از اين ازدواج توليد نسل نخواهد بود. ثانياً:
مادام كه زن جوان فرزندى نياورده و حامله نشده طلاق با رضايت طرفين ميسّر خواهد
بود. ثالثاً: زن در صورت طلاق، مستحقّ كمك خرجى براى خوراك خواهد بود… .
سپس «برتراند راسل» اظهار مى‏كند: من هيچ ترديدى در مؤر بودن پيشنهادات ليندزى
ندارم و اگر قانون كشور آن را مى‏پذيرفت و اجرا مى‏كرد تأثير زيادى در بهبود فسادهاى
اخلاقى در جامعه داشت.

همچنين خانم «ساچيكوموراتا» كه اهل ژاپن است و مدّت پنج سال در دانشكده
الهيّات و معارف اسلامى دانشگاه تهران، در رشته فقه و مبانى اسلامى نزد اساتيد آن
دانشكده تحصيل كرده و به عنوان رساله فوق ليسانس خويش، مطالعات و تحقيقات
گسترده‏اى پيرامون متعه و ازدواج موقّت انجام داده است، در كتابش كه به نام «ازدواج
موقّت» است آورده: براى كسى كه در محيط ما زندگى مى‏كند و درباره ازدواج موقّت
گرفتار القائات و تلقينات غلطى هست و شبهاتى از اين سو و آن سو به گوشش خورده
و احياناً سوء استفاده‏هايى نيز از اين و آن شنيده يا مشاهده كرده، همواره عُقده‏ها و
نگرانى‏هايى وجود دارد و شايد در اعماق دلش طرفدار اين باشد كه اصولاً وجود چنين
قانونى چه لزوم و ضرورتى دارد!؟ و آيا وجود چنين قانونى، نوعى اهانت به زن
نيست!؟.

امّا براى كسى كه در محيط‏هاى غير اسلامى زندگى كرده و ديدگاه‏هاى متفكّران
اجتماعى را شناخته و به نيازها و ضرورت‏هاى زندگى نوع بشر توجّه كامل دارد، وجود
قانون ازدواج موقّت در اسلام را يكى از امتيازات و برجستگى‏هاى اين دين مى‏داند.
وى در آغازِ پيش گفتارِ كتابش مى‏نويسد: موضوعات بسيارى وجود دارد كه شرقيان،
آن را عامل عقب ماندگى خود دانسته و به دور انداخته‏اند و يا لااقل توجّهى به آن

ندارند، ولى متفكّران غربى، پس از تحقيقات و بررسى‏هاى جامع و كامل در تاريخ
گذشته و مشاهده واقعيت‏هاى كنونى اجتماع، به اين نتيجه رسيده‏اند كه همان امور،
كليد و راه گشا و حلّال مشكلات امروز در دنيا است. از جمله آن امور موضوع متعه
است كه از لحاظ وضع ازدواج و طلاق در دنياى امروزى و مقتضيّات اجتماعى عصر ما
بسيار قابل توجّه است.

ايشان درصفحه 85 كتابش مى‏نويسد: گستاخى گردش روزگار شهادت مى‏دهد به
اين كه در كشورهاى غربى به اصطلاح امروزى آخرين مد ازدواج، ازدواج قرار دادى
است؛ به اين معنا كه زن و مرد با هم توافق مى‏كنند و براى مدّت معينى ازدواج
مى‏نمايند، اين در حالى است كه در سرزمين‏هاى اسلامى، با اين كه متعه جزء آئين دين
شان هست امّا متعه را به بهانه‏هاى واهى از جمله به بهانه تساوى حقوق زن و مرد، كم
كم و به تدريج از بين مى‏برند، تعجّب من و نكته قابل توجّه در اين است كه نتيجه
اجراى قانون تساوى حقوق زن و مرد و آزادى كامل زن در كشورهاى غربى منجر به
پيدايش و روى آوردن آنها به ازدواج قرار دادى در آن كشورها شده است، امّا در
كشورهاى اسلامى به بهانه تساوى حقوق زن و مرد اين قانون كنار گذاشته مى‏شود؟

ايشان در صفحه 92 كتابش اذعان داشته: در غير از مذهب شيعه، هيچ كجاى ديگر
در حقوق مدنى ازدواج موقّت به معناى اخص وجود ندارد، امّا در واقع مردم به طور
آشكار و يا به طور پنهانى ازدواج موقّت مى‏كنند و چون اين از نظر قانون جايز نيست،
پس مانند زناست و اگر صاحب بچّه شدند، بعضى زنان سقط جنين مى‏كنند و يا اگر
بچّه متولّد شد، بچّه نامشروع خواهد بود. خانم ساچيكوموراتا سرانجام در صفحه 94
كتابش مى‏نويسد: آن چه اكنون كشورهاى غربى شديداً به آن احتياج دارند و به درد آنها
مى‏خورد، رواج قانون متعه در جامعه است و اگر آنها بتوانند نظام متعه را به نحوى در

حقوق مدنى پياده كنند، بسيار مفيد خواهد بود… .

امّا با همه اين تفاسير فراموش نشود اين قانون اوّلين بار و به طور جامع و كامل از
طرف دين مقدّس اسلام براى مردم عالم بيان شده است.

توسّل به ازدواج غير دائم (يعنى متعه) يك سنّت تاريخى است و همواره در غرب
رايج بوده، حتّى در لغت نامه‏هاى آنان اين پيشينه مشهود است، مثلاً: در دائرة المعارف
بريتانيكا در توضيح واژه  concubinage(متعه‏گيرى) مى‏نويسد: «نوعى زندگى
مشترك زناشويى است ميان زن و مرد، كه ناشى از ازدواج رسمى نيست» و اين كلمه را
مأخوذ از كلمه لاتينى  concubinuكه از دو جزء تشكيل شده است con به معناى
معيت، با هم، و cobare به معناى قرار گرفتن و بودن و زيستن است، امّا در حال حاضر
چون اين قانون را كنار گذاشته‏اند مردم آنها به سمت فساد روى آورده، تا آن جا كه به
قول دانشمندان و متفكّران غربى دانش آموزان دختر، در كنار قلم و دفتر خويش
بايستى قرص ضد باردارى به همراه داشته باشند و خشونت جنسى، آرامش فكرى هر
جوان و نوجوان و حتّى دختران خردسال را ربوده است، آنها براى درمان بسيارى از
مشكلات اخلاقى و جنسى از روش‏هاى پست و فحشاء استفاده مى‏كنند، لذا
دانشمندان و متفكّران آنها به فكر قانونمند ساختن ارضاى غرايز جنسى هستند، با اين
كه همه متفكّران و دانشمندان غربى قانون ازدواج موقّت را پذيرفته و حتّى اجراى آن را
براى آرامش و سالم بودن جامعه ضرورى مى‏دانند امّا بعضى از عوام مردم غرب به اين
قانون الهى خرده گرفته و آن را مورد تمسخر قرار داده و به اسلام ايراد مى‏گيرند، لذا
لازم است به پيشينه اين قانون در كشورهاى غربى اشاراتى بشود.

پيشينه متعه در بعضى از كشورهاى غربى:

در حقوق روم ازدواج كامل با اجراى مراسم عمومى صورت مى‏گرفت و به اين
نوع ازدواج  coemptioيا  eonfarreatioمى گفتند. نوع ديگر، ازدواجى بود كه با
رسميّت كمتر و به صورت ازدواج ساده  affectio maritalisو با اعلام تصميم قطعى
زن خاصّى، براى همسرى انتخاب مى‏شد. روميان كاملاً تك همسرگرا بودند. يك مرد
قانوناً نمى‏توانست هم زمان بيش از يك همسر، از هر نوع كه بود، اختيار كند. در روم
همسران متعه‏اى با همسران ساده تفاوت‏هايى داشتند، از اين قبيل كه: زنى كه متعه بود
براى همسرش جيهزيه نمى‏آورد، او مانند زن دائم جزء طبقه اجتماعى شوهر حساب
نمى‏شد، اطفال وى از لحاظ قانونى به پدر محلق نبودند و فقط به مادر تعلّق داشتند.

در قرن چهارم ميلادى كنستانتين كبير مقرّر نمود: هر گاه شوهر، وارث قانونى
ديگرى نداشته باشد اولاد حاصل از متعه، وارث قانونى او به شمار مى‏آيند. ژوستين
نيز علاوه بر اين، قانون ديگرى مقرّر نمود. همسر متعه‏اى معمولاً از طبقه پايين جامعه
انتخاب مى‏شد، و چنين رابطه‏اى از نظر شوهر شرم آور نبود، بر عكس حتّى برخى از
مردان طبقات بالا، به خاطر آزردگى از كردار غير اخلاقى زنان طبقه اشراف روم، با سر
بلندى متعه اختيار مى‏كردند، زن متعه در روم متفاوت، ولى محترم بوده، تا آن كه در قرن
يازدهم شوراى كليساى روم با صدور فتاوى مختلف اعلام داشت هر مرد عامى كه با
وجود داشتن همسر، متعه نيز داشته باشد از جانب كليسا طرد خواهد شد.

نوع ديگر ازدواج غير رسمى «ازدواج خوانين با زنان رعايا» بود كه به عنوان
 morganatic marriageمطرح، و در قرون وسطى به صور گوناگون ميان اشراف اروپا
معمول بود، و اين نوع ازدواج از جهات مختلف در حقوق روم به متعه شباهت داشت.
خانى كه با زنى از رعايا ازدواج مى‏كرد، از نظر كليسا متأهل كامل تلقّى مى‏شد. امّا زن
عامى جزء منتسبين به شوهر حساب نمى‏شد.

در قرن هفدهم هر چند كه فقط فرزندان مشروع سلاطين انگليس و فرانسه كه
محصول ازدواج با ملكه بوده وارث شاه تلقّى مى‏شدند، با وجود اين تعدادى از اخلاف
(غير مشروع از ديدگاه كليسا) آنان به طور معمول به مرتبه اشرافى ارتقاء مى‏يافتند. به
علاوه مادران اين قبيل وارثان نيز، از موقعيّت اجتماعى محترمانه‏اى برخوردار بودند كه
بى‏اغراق مى‏توان آنان را همسران متعه‏اى تلقّى نمود.

نشانى ديگر از متعه در اروپا در اواخر قرون وسطى دوگانگى ميان الزامات قانونى
ثبت شده، بوده است. مثلاً سال 1241 ميلادى قانون دانمارك كه توسط والدمار دوّم به
اجرا گذاشته شد مقرّر مى‏داشت: اگر ازدواج متعه‏اى علناً سه سال ادامه يابد، همسر
رسمى تلقّى مى‏گردد، اين قانون تا سال 1582 ميلادى ادامه داشت. سنّتى شبيه به اين
در اسكاتلند به نام  hand fastingرواج يافت. در قرن سيزدهم قاضى «هنرى
دوبركتون» متعه قانونى را تحرير نمود كه به نظر مى‏رسد با زن (همسر) كامل متفاوت
باشد، اين نوع همسر موقّت مراسم ازدواج رسمى ندارد، موقعيّت وى ضعيف‏تر از آن
است كه بتواند بعد از فوت زوج ادّعاى ارثيه كند.

دانشنامه حقوقى آكسفورد در توضيح coneubinage مى‏نويسد: رابطه جنسى پايا
و مستمرى است بين زن و مرد كه ناشى از ازدواج رسمى نباشد. موقعيّت زن متعه در
جوامع مختلف يكسان نبوده است. در جامعه عبرانى باستان متعه، زوجه واقعى، فرعى
تلقّى مى‏شد و متعه‏گيرى صورتى از تعدّد زوجات بوده است. در حقوق روم ازدواج
متعه‏اى مادام كه يكى از طرفين ازدواج دائم نكرده و يا متعه‏ديگرى اختيار ننموده،
مشروع بوده و منحل نمى‏شد. كليسا هم به داشتن يك زوجه به يكى از دو صورت
كامل يا متعه اجازه داده بود و متعه از سوى اغلب قوانين سابق اروپايى به رسميّت
شناخته مى‏شد.

قانون اسكاتلند هنوز هم ازدواج از طريق زندگى مشترك را (بدون عقد رسمى)
معتبر مى‏داند به شرط آن كه اين نوع زندگى مشترك عرفاً به عنوان زندگى زناشويى
تلقّى گردد.

بنابراين اگر چه امروز بعضى افراد در غرب متعه را نهادى ارتجاعى مى‏شمارند و
در مقابله با اسلام آن را مورد ايراد و انتقاد قرار مى‏دهند، امّا متفكّران و دانشمندان آنها
متوجّه ضرورت رواج اين قانون در جامعه نيز شده‏اند و اگر اين قليل افرادى كه به اين
قانون الهى ايراد وارد مى‏كنند به پيشينه قبل خود نگاهى بيفكنند قطعاً فرهنگ خود را با
چنين نهادى آشنا مى‏بينند. حتّى روند امروزى خانواده در غرب، كه ترويج خانواده به
سبك توافقى، حتّى در تعاريف سازمان‏هاى بين المللى هم چون  Unicefيونيسف به
چشم مى‏خورد، با نوع ازدواج موقّت و متعه‏اى سازگارتر است تا نكاح دائم، كه در
فرهنگ اسلامى جايگاه نوين و منحصر به فرد دارد.[13]

در جامعه اسلامى فقط دستان ناپيداى متعصّبان بهائى مسلك هستند كه در لباس
مسلمان‏ها وارد شده و ازدواج موقّت را امرى زشت و ناپسند دانسته و در جامعه
اسلامى آن را زشت و ناپسند جلوه مى‏دهند، وگرنه همان گونه كه در بالا عرض شد
سواى از دانشمندان اروپايى و غربى، حتّى بزرگان و زعماى اهل تسنن هم به گفته‏هاى
خليفه دوّم‏شان جامه عمل نپوشاندند.

در مسلك بهائيّت متعه را خلاف تقوى و پرهيزكارى مى‏دانند، لذا حكم بر حرمت
آن مى‏دهند. بهاء در كتاب اقدس مى‏گويد: امّا خدا در اين زمان ازدواج موقّت را حرام
نموده و مردم را از هواپرستى منع كرده است تا اين كه متلبّس شوند به رداء پرهيزكارى

و آن پاك و پاكيزگى در ميان آسمان هاست.[14]

اين فرقه ضالّه حلال خدا را حرام مى‏كنند و در مقابل، حرام خدا را حلال
مى‏شمارند، آنها به جز همسران پدر خويش يعنى نامادرى، ديگر هيچ كسى را حرام
نمى‏دانند، حتّى لواط را نيز حلال مى‏دانند. بهاء اللّه يعنى؛ ميرزا حسين على نورى در
كتابش اظهار مى‏كند: من براى شما ازدواج با زنان پدران تان را حرام كردم و از ذكر
حكم پسران حياء مى‏كنم.[15] لذا هيچ يك از بزرگان بهائيّت در كتاب هايشان به غير از
حرام بودن نكاح زنان پدران، كسى را از نزديكان، چه خواهران، و چه دختران آنها، و
چه دختران برادران، و چه عمّه‏ها و خاله ها، و چه مادرانى كه انسان شير آنها را خورده
(مادران رضاعى) و خواهران رضاعى، مادر زن، جمع كردن ميان دو خواهر در زوجيّت
و… متعرض نشده‏اند، تا جايى كه عباس عبد البهاء فتوى به حلال بودن ازدواج با
نزديكان مى‏دهد و مى‏گويد: مادامى كه بهائيون ضعيف و در قِلَّت هستند نكاح نزديكان
از زنان حرام نمى‏باشد، تا اين كه بهائيّت تقويت شود و تعدادشان فزونى يابد،[16] لذا
مردم مسلمان بايد بكوشند تا در اعتقادات پيرو اين فرقه ضالّه نباشند.

حكايت:

مسلم از عالمان اهل سنّت نقل مى‏كند: عبداللّه بن عباس «كه از راويان مورد وثوق
اهل سنّت است» به شدّت ازدواج موقّت را تبليغ مى‏كرد، ضمناً عبداللّه بن زبير با اين
قانون سخت مخالفت مى‏ورزيد و آن را منع مى‏كرد، از اين جهت با عبداللّه بن عباس

به شدّت مخالف بود و دشمنى ورزيده و او را مسخره مى‏كرد.

روزى عبداللّه بن زبير در زمانى كه بر بخشى از سرزمين‏هاى اسلامى حكومت
داشت در مكّه مشغول سخنرانى بود، ناگاه عبداللّه بن عباس وارد مسجد شد، پسر زبير
از ديدن او به خشم آمد و خطاب به مردم گفت: اين مرد نابينا كه به سوى شما مى‏آيد،
خداوند قلبش را نيز مانند چشمش كور كند كه به عايشه امّ المؤنين و اصحاب پيامبر
لعن و نفرين مى‏كند و ازدواج موقّت را كه نوعى زناست حلال مى‏داند!

عبداللّه بن عباس كه در اواخر عمرش نابينا شده بود اين سخنان را شنيد و با كمك
غلامش عكرمه نزد عبداللّه بن زبير آمد و به او گفت: اى پسر زبير! به اين دستور الهى و
سنّت نبوى در زمان رسول خدا   صلی الله علیه و آله عمل شده و هيچ حكمى بر نسخ و باطل كردن آن
نيامده است، و دليل من گفتار فرزند صهاك «يعنى خليفه دوّم» است كه فرياد زد: دو
متعه حج و نكاح در زمان رسول خدا حلال بوده و من آنها را حرام اعلام مى‏كنم، و هر
كس به آنها عمل كند وى را شكنجه نموده و به كيفر مى‏رسانم،اى پسر زبير! ما شهادت
عمر را در حلال بودن آنها مى‏پذيريم امّا تحريم و بدعت او را ابداً قبول نمى‏كنيم، و اين
مسئله را آگاه باش كه تو از متعه و ازدواج موقّت متولّد شده‏اى و اگر باور ندارى
هنگامى كه نزد مادرت رفتى از او بپرس كه جريان عباى عوسجه چيست؟

ابن عباس اين را گفت و سپس به راهى كه در پيش داشت ادامه داد، فرزند زبير در
حالى كه لبريز از خشم و ناراحتى شده بود به سرعت نزد مادرش آمد و قصّه را گفت،
مادرش داستان را به اين صورت بيان كرد: روزى پدرت زبير نزد پيامبر بود و از نداشتن
همسر شكايت داشت، رسول خدا   صلی الله علیه و آله يكى از دو عبائى را كه عوسجه به آن حضرت
هديه داده بود به پدرت بخشيد، و سپس پدرت با مهريه قرار دادن آن عبا با من ازدواج
موقّت كرد و تو ثمره آن ازدواج هستى،اى پسر! مگر به تو نگفتم كه با بنى هاشم از در

مجادله و درگيرى وارد مشو؟! زيرا هرگز نمى‏توانى در برابر بيان و گفتار محكم آنان
مقاومت نمائى.[17]

حكايت:

عبداللّه بن معمر به حضور امام باقر   علیه السلام آمد و گفت: به من خبر رسيده كه شما به
جواز متعه (ازدواج موقّت) فتوا مى‏دهيد؟!

امام باقر   علیه السلام فرمودند: خداوند چنين ازدواجى را در قرآنش حلال كرده، رسول
خدا   صلی الله علیه و آله آن را سنّت خود قرار داده، و اصحاب رسول خدا   صلی الله علیه و آله به آن عمل كرده‏اند.

عبداللّه بن معمر گفت: ولى عمر بن خطاب از آن نهى كرده است.

امام باقر   علیه السلام فرمودند: تو بر قول صاحب و رفيق خودت (عمر) باش، و من بر
طبق قول رسول خدا   صلی الله علیه و آله رفتار مى‏كنم.

عبداللّه بن معمر گفت: آيا شما خوش داريد كه شخصى يكى از زن‏هاى منسوب
به شما را صيغه كند؟

امام باقر   علیه السلام فرمودند: اى احمق! صحبت زنان و خوش داشتن، در اين جا دليل
جواز و عدم جواز نيست، آن خدايى كه در قرآنش متعه را حلال كرده و آن را براى
بندگانش روا دانسته از تو و از آن كسى كه از روى زور و اجبار آن را نهى كرده،
غيرتمندتر است. از تو مى‏پرسم آيا خوش دارى بعضى از زنان خويشاوند تو همسر
يكى از بافنده‏هاى مدينه گردد؟

عبداللّه بن معمر گفت: نه، خوش ندارم.

امام باقر   علیه السلام فرمودند: چرا حلال خدا را بر اساس خوش داشتن و خوش نداشتن
حرام مى‏كنى؟

عبداللّه بن معمر گفت: من حلال خدا را حرام نكرده‏ام، ولى بافنده، تناسبى با ما
ندارد.

امام باقر   علیه السلام فرمودند: خداوند متعال عمل همان بافنده را مى‏پسندد و به كارش
راغب است، و حوريه بهشت را (به خاطر ايمان و عمل نيكش) همسر او گرداند، ولى
تو بر اثر خودخواهى و غرور، نسبت به او بى‏ميل هستى، و او را براى ازدواج
نمى‏پسندى (چرا ميل و هواى نفس خود را بر دستور خدا مقدّم مى‏دارى؟)

عبداللّه در برابر بيان مستدلّ و كوبنده امام باقر   علیه السلام خنديد و گفت: تصوّر نمى‏كنم
جز اين كه سينه‏هاى شما مركزهاى رويش درخت‏هاى علم است كه ميوه آن درخت‏ها
براى شما مى‏باشد و برگهايش براى مردم.[18]

قابل ذكر است با همه توضيحاتى كه در مورد فضيلت و ضرورت متعه داده شد،اگر
كسى به قوانين جانبى متعه عمل نكند، محرميتى مابين زن و مرد ايجاد نخواهد شد و
رابطه آنها مساوى با زنا خواهد بود. زيرا دين مقدّس اسلام وقتى حكمى را تشريع
مى‏كند تمامى جوانب را مى‏سنجد و دستور العمل‏هايى برايش مى‏گذارد، امّا متأسفانه
بعضى از جُهّال با رعايت نكردن بعضى مسائل، بهانه به دست مخالفان و دشمنان دين
مقدّس اسلام مى‏دهند.


[1] – قَالَ عَلِى بْنُ أَبِى طَالِبٍ عَلَيهِ السَّلَامُ لَوْ لَا أَنَّ عُمَرَ نَهَى عَنِ الْمُتْعَةِ مَا زَنَى إِلَّا شَقِى بحارالأنوار جلد: 30 صفحه: 601.

و أخرج عبد الرزاق و أبو داود فى ناسخه و ابن جرير عن الحكم انه سئل عن هذه الآية أ منسوخة قال لا و قال على لو لا ان عمر نهى عن المتعة ما زنا إلا شَقِى (الدر المنثور فى تفسير المأثور جلد:2 صفحه: 140).

[2] – عَنْ أَبِى جَعْفَرٍعلیه السلام قَالَ قُلْتُ لَهُ لِلْمُتَمَتِّعِ ثَوَابٌ قَالَ إِنْ كَانَ يرِيدُ بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ تَعَالَى وَ خِلَافاً عَلَى مَنْ أَنْكَرَهَا لَمْ يكَلِّمْهَا كَلِمَةً إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ بِهَا حَسَنَةً وَ لَمْ يمُدَّ يدَهُ إِلَيهَا إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً فَإِذَا دَنَا مِنْهَا غَفَرَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ بِذَلِكَ ذَنْباً فَإِذَا اغْتَسَلَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ بِقَدْرِ مَا مَرَّ مِنَ الْمَاءِ عَلَى شَعْرِهِ قُلْتُ بِعَدَدِ الشَّعْرِ قَالَ نَعَمْ بِعَدَدِ الشَّعْر من‏لايحضره‏الفقيه جلد: 3 صفحه: 463.

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍعلیه السلام إِنَّ النَّبِى «صلی الله علیه و آله» لَمَّا أُسْرِى بِهِ إِلَى السَّمَاءِ قَالَ لَحِقَنِى جَبْرَئِيلُعلیه السلام فَقَالَ يا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يقُولُ إِنِّى قَدْ غَفَرْتُ لِلْمُتَمَتِّعِينَ مِنْ أُمَّتِكَ مِنَ النِّسَاءِ (من‏لايحضره‏الفقيه جلد: 3 صفحه: 463).

[3] – أن عمر قال على المنبر: متعتان كانتا مشروعتين فى عهد رسول اللّه صل اللّه عليه }و آله{ و سلم أنا أنهى عنهما متعة الحجّ و متعة النساء مسند احمد جلد: 3 صفحه: 325 و (سنن بيهقى جلد: 7 صفحه: 206) و (المبسوط سرخسى جلد: 4 صفحه: 27) و (المغنى ابن قدامه جلد: 7 صفحه: 571) و (محلى ابن حزم جلد: 7 صفحه: 107) و (كنزالعمّال جلد: 16 صفحه: 521) و (تفسير كبير فخر رازى جلد: 10 صفحه: 52).

[4] – زندگى و تعاليم محمّد صفحه: 25 الى 26.

[5] – عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ سَمِعْتُ عَلِى بْنَ مُوسَى الرِّضَاعلیه السلام يقُولُ ثَلَاثٌ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلِينَ الْعِطْرُ وَ أَخْذُ الشَّعْرِ وَ كَثْرَةُ الطَّرُوقَةِ الكافى جلد: 5 صفحه: 320.

عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍعلیه السلام أَنَّهُ قَال أَرْبَعَةٌ مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِياءِ التَّنَظُّفُ وَ التَّطَيبُ وَ حَلْقُ الْجَسَدِ يعْنِى بِالنُّورَةِ وَ كَثْرَةُ الطَّرُوقَةِ (مستدرك‏الوسائل جلد: 14 صفحه: 152).

[6] – سَأَلَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِعلیه السلام أَىُّ الْأَشْياءِ أَلَذُّ قَالَ فَقُلْنَا غَيرَ شَى‏ءٍ فَقَالَ هُوَعلیه السلام أَلَذُّ الْأَشْياءِ مُبَاضَعَةُ النِّسَاءِ الكافى جلد: 5 صفحه: 321.

[7] – قَالَ رَسُولُ اللَّهِ «صلی الله علیه و آله» مِنْ سَعَادَةِ الرَّجُلِ أَنْ لَا تَحِيضَ ابْنَتُهُ فِى بَيتِهِ وسائل‏الشيعة جلد: 20 صفحه: 64.

[8] – رساله توضيح المسائل مرجع عاليقدر جهان تشيّع حضرت آيت اللّه العظمى سيّد صادق حسينى شيرازى «دام عزّه» صفحه: 485 مسأله: 2792.

[9] – رَوَى التِّرْمِذِى فِى صَحِيحِهِ عَلَى مَا حَكَاهُ الشَّهِيدُ الثَّانِى، وَ الْعَلَّامَةُ رَحِمَهُمَا اللَّهُ أَنَّ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الشَّامِ سَأَلَ ابْنَ عُمَرَ عَنْ مُتْعَةِ النِّسَاءِ. فَقَالَ هِى حَلَالٌ. فَقَالَ إِنَّ أَبَاكَ قَدْ نَهَى عَنْهَا. فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ أَ رَأَيتَ إِنْ كَانَ أَبِى نَهَى عَنْهَا، وَضَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَل اللَّهُ عَلَيهِ [وَ آلِهِ] أَ نَتْرُكُ السُّنَّةَ وَ نَتَّبِعُ قَوْلَ أَبِى.

[10] – اول: صحيح بخارى، دوم: صحيح مسلم، سوم: مسند احمد جلد: 4 صفحه: 436 و در تفسير رازى
(جلد: 3 صفحه: 200 و 202) و تفسير ابى حيان (جلد: 3 صفحه: 218) چهارم: تفسير طبرى (جلد: 5 صفحه: 4) از ابن عباس و ابى بن كعب و حكم و سعيد بن جبير و مجاهد و قتاده و شعبه و ابى ثابت، پنجم: احكام القرآن جصاص (جلد: 2 صفحه: 178) از گروهى آن را حكايت كرده است. ششم: سنن البيهقى (جلد: 7 صفحه: 205) از ابن عباس آن را روايت كرده است. هفتم: تفسير بغوى (جلد: 1 صفحه: 423) از گروهى نقل كرده، هشتم: تفسير زمخشرى (جلد: 1 صفحه: 360) نهم: احكام القرآن قاضى (جلد: 1 صفحه: 162) دهم: تفسير القرطبى (جلد: 5 صفحه: 130) گويد: اكثريّت مسلمين گفته‏اند: اين آيه در ازدواج موقّت نازل شده است. يازدهم: تفسير رازى (جلد: 3 صفحه: 200) از صحيحين، حديث عمران را كه آيه در مورد ازدواج موقّت است نقل كرده. دوازدهم: شرح صحيح مسلم از نووى (جلد: 9 صفحه: 181) از ابن مسعود. سيزدهم: تفسير خازن (جلد: 1 صفحه: 357) چهاردهم: تفسير بيضاوى (جلد: 1 صفحه: 269) پانزدهم: تفسير ابى حيان (جلد: 3 صفحه: 218) شانزدهم: تفسير ابن كثير (جلد: 1 صفحه: 474) از گروهى از صحابه و تابعين. هفدهم: تفسير سيوطى (جلد: 2 صفحه: 140) از گروهى از صحابه و تابعين از طريق طبرانى، و عبد الرزاق و بيهقى و ابن جرير و عبدبن حميد، و ابى داود، و ابن الانبارى آن را روايت كرده است. هجدهم: تفسير ابى السعود (جلد: 3 صفحه: 251).

[11] – صحيح بخارى باب تمتّع، صحيح مسلم جلد: 1 صفحه 395 و 396 مسند احمد (جلد: 4 صفحه: 436) و (جلد: 3 صفحه: 356) الموطا مالك (جلد: 2 صفحه: 30) سنن بيهقى (جلد: 7 صفحه: 206) تفسير طبرى (جلد: 5 صفحه: 9) احكام القرآن جصاص (جلد: 2 صفحه: 178) النهايه ابن اثير (جلد: 2 صفحه: 249) الغريبين هروى، الفائق زمخشرى (جلد: 1 صفحه: 331) تفسير قرطبى (جلد: 5 صفحه: 130) تاريخ ابن خلكان (جلد: 1 صفحه: 359) المحاضرات راغب (جلد: 2 صفحه: 140) تفسير رازى (جلد: 3 صفحه: 201 و 202) فتح البارى ابن حجر (جلد: 9 صفحه: 141) تفسير سيوطى (جلد: 2 صفحه: 140) الجامع الكبير سيوطى (جلد: 8 صفحه: 293) تاريخ الخلفاى سيوطى (صفحه: 93) شرح تجريد قوشجى در بحث امامت.

[12] – اميرالمؤنين على بن ابيطالبعلیهم السلام، ابن عباس دانشمند اين امّت، عمران بن حصين خزاعى، جابر بن عبد
اللّه انصارى، عبد اللّه بن مسعود هذلى، عبد اللّه بن عمر العدوى، معاويه بن ابى سفيان، ابو سعيد الخدرى الأنصارى، سلمه بن اميّه الجحمى، معبد بن اميّه الجحمى، زبير بن عوام قرشى، الحكم، خالد بن مهاجر المخزومى، عمرو بن حريث القرشى، ابى بن كعب الانصارى، ربيعه بن اميه الثقفى، سعيد بن جبير، طاووس اليمانى، عطاء ابو محمّد اليمانى، السدى.

[13] – تلخيص از مرز شناسى در ازدواج موقت.

[14] – و اما الازدواج الموقت حرمه اللّه فى هذا الكور المقدّس و منع النفوس عن الهوى حتّى يرتد و ابرداء
التقوى و هو التنزيه و التقديس بين الملاء الاعلى
گنجينة الاحكام صفحه: 142.

[15] – كتاب اقدس صفحه: 30.

[16] – عامر النجار البهائيه و جذورها البابيه، صفحه: 101، اوّل، دارالمنتخب العربى، بيروت، لبنان، 1419 ه، 1999 ميلادى.

[17] – أَبُو الْقَاسِمِ الْكُوفِى فِى كِتَابِ الْإِسْتِغَاثَةِ، قَالَ وَ مِنْ ذَلِكَ أَنَّ عُلَمَاءَ أَهْلِ الْبَيتِعلیه السلام ذَكَرُوا عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ
دَخَلَ مَكَّةَ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَيرِ عَلَى الْمِنْبَرِ يخْطُبُ فَوَقَعَ نَظَرُهُ عَلَى ابْنِ عَبَّاسٍ وَ كَانَ قَدْ أَضَرَّ فَقَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ قَدْ أَتَاكُمْ أَعْمَى أَعْمَى اللَّهُ قَلْبَهُ يسُبُّ عَائِشَةَ أُمَّ الْمُو
ٔمِنِينَ وَ يلْعَنُ حَوَارِى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آلهوَ يحِلُّ الْمُتْعَةَ وَ هِى الزِّنَى الْمَحْضُ فَوَقَعَ كَلَامُهُ فِى أُذُنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ وَ كَانَ مُتَوَكِّئاً عَلَى يدِ غُلَامٍ لَهُ يقَالُ لَهُ عِكْرِمَةُ فَقَالَ لَهُ وَيلَكَ أَدْنِنِى مِنْهُ فَأَدْنَاهُ حَتَّى وَقَفَ بِإِزَائِهِ فَقَالَ إِنَّا إِذَا مَا فِئَةٌ نَلْقَاهَا*نَرُدُّ أُولَاهَا عَلَى أُخْرَاهَا*قَدْ أَنْصَفَ الْفَأْرَةَ مَنْ رَامَاهَا* إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا قَوْلُكَ يحِلُّ الْمُتْعَةَ وَ هِى الزِّنَى الْمَحْضُ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ عُمِلَ بِهَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه و آله وَ لَمْ يأْتِ بَعْدَهُ [رَسُولٌ] لَا يحَرِّمُ وَ لَا يحَلِّلُ وَ الدَّلِيلُ عَلَى ذَلِكَ قَوْلُ ابْنُ صَهَّاكٍ مُتْعَتَانِ كَانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه و آلهفَأَنَا أَمْنَعُ عَنْهُمَا وَ أُعَاقِبُ عَلَيهِمَا فَقَبِلْنَا شَهَادَتَهُ وَ لَمْ نَقْبَلْ تَحْرِيمَهُ وَ إِنَّكَ مِنْ مُتْعَةٍ فَإِذَا نَزَلْتَ عَنْ عُودِكَ هَذَا فَاسْأَلْ أُمَّكَ عَنْ بُرْدَى عَوْسَجَةَ وَ مَضَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ وَ نَزَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَيرِ مُهَرْوِلًا إِلَى أُمِّهِ فَقَالَ أَخْبِرِينِى عَنْ بُرْدَى عَوْسَجَةَ وَ أَلَحَّ عَلَيهَا مُغْضِباً فَقَالَتْ لَهُ إِنَّ أَبَاكَ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه و آله وَ قَدْ أَهْدَى لَهُ رَجُلٌ يقَالُ لَهُ عَوْسَجَةُ بُرْدَينِ فَشَكَا أَبُوكَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه و آله الْعُزْبَةَ فَأَعْطَاهُ بُرْداً مِنْهَا فَجَاءَ فَتَمَتَّعَنِى بِهِ وَ مَضَى فَمَكَثَ عَنِّى بُرْهَةً وَ إِذَا بِهِ قَدْ أَتَانِى بِبُرْدَتَينِ فَتَمَتَّعَنِى بِهِمَا فَعَلِقْتُ بِكَ وَ إِنَّكَ مِنْ مُتْعَةٍ فَمِنْ أَينَ وَصَلَكَ هَذَا قَالَ مِنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فَقَالَتْ أَ لَمْ أَنْهَكَ عَنْ بَنِى هَاشِمٍ وَ أَقُلْ لَكَ إِنَّ لَهُمْ أَلْسِنَةً لَا تُطَاقُ مستدرك‏الوسائل جلد: 14 صفحه: 450 الى 451.

[18] – أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَعْمَرٍ اللَّيثِى قَالَ لِأَبِى جَعْفَرٍعلیه السلام بَلَغَنِى أَنَّكَ تُفْتِى فِى الْمُتْعَةِ فَقَالَ أَحَلَّهَا اللَّهُ فِى كِتَابِهِ وَ سَنَّهَا
رَسُولُ اللَّهِ
صلی الله علیه و آله وَ عَمِلَ بِهَا أَصْحَابُهُ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ فَقَدْ نَهَى عَنْهَا عُمَرُ قَالَ فَأَنْتَ عَلَى قَوْلِ صَاحِبِكَ وَ أَنَا عَلَى قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه و آله قَالَ عَبْدُ اللَّهِ فَيسُرُّكَ أَنَّ نِسَاءَكَ فَعَلْنَ ذَلِكَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍعلیه السلام وَ مَا ذِكْرُ النِّسَاءِ هَاهُنَا يا أَنْوَكُ إِنَّ الَّذِى أَحَلَّهَا فِى كِتَابِهِ وَ أَبَاحَهَا لِعِبَادِهِ أَغْيرُ مِنْكَ وَ مِمَّنْ نَهَى عَنْهَا تَكَلُّفاً بَلْ يسُرُّكَ أَنَّ بَعْضَ حَرَمِكَ تَحْتَ حَائِكٍ مِنْ حَاكَةِ يثْرِبَ نِكَاحاً قَالَ لَا قَالَ فَلِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ قَالَ لَا أُحَرِّمُ وَ لَكِنَّ الْحَائِكَ مَا هُوَ لِى بِكُفْوٍ قَالَ فَإِنَّ اللَّهَ ارْتَضَى عَمَلَهُ وَ رَغِبَ فِيهِ وَ زَوَّجَهُ حُوراً أَ فَتَرْغَبُ عَمَّنْ رَغِبَ اللَّهُ فِيهِ وَ تَسْتَنْكِفُ مِمَّنْ هُوَ كُفْوٌ لِحُورِ الْجِنَانِ كِبْراً وَ عُتُوّاً قَالَ فَضَحِكَ عَبْدُ اللَّهِ وَ قَالَ مَا أَحْسَبُ صُدُورَكُمْ إِلَّا مَنَابِتَ أَشْجَارِ الْعِلْمِ فَصَارَ لَكُمْ ثَمَرُهُ وَ لِلنَّاسِ وَرَقُهُ بحارالأنوار جلد: 46 صفحه: 356.

سوال خود را ارسال نمایید

موضوعات خود را در این قالب ها ارسال نمایید: